دستان لرزان و چروک خرده اش را روی هم گذاشت و لبخند مهربانانهای زد و گفت:«پیر شدن یه نعمته»
پرسیدم چرا همچین فکری میکند؟ پیر شدن یعنی ناتوانی،درد و خستگی، لرزش مداوم دستها..
با همان لحن مهرباناش جواب داد:«پیر شدن یعنی گذراندن وقت کافی، به علاوه به دست آوردن کوله باری از تجربه در زندگی. یعنی نتیجه استفادهی درست از زمان محدودت در کنار آدمهای خاص زندگیت. اینروزها مردم حتی برای پیدا کردن وقت هم وقتی ندارند.. چه برسد به سروسامان دادن زندگیشان و خیلی ها همان اول راه شکست میخورند، تسلیم زمان میشوند و میمیرند! شاید زمان بیرحمترین و شکستناپذیرترین فاکتور در زندگی باشد، اما زمانی آنرا شکست می دهی که زمان محدودت را مدیریت کنی.»
آرزو موسیزاده