وقتی نیمه‌ کاره‌ها بیشتر از تمام‌ شده‌ها الهام‌ بخش می‌شوند!

 وقتی نیمه‌ کاره‌ها بیشتر از تمام‌ شده‌ها الهام‌ بخش می‌شوند!

وقتی نیمه‌کاره‌ها بیشتر از تمام‌شده‌ها الهام‌بخش می‌شوند!

یک اعتراف ساده: «چندین پروژه نیمه‌تمام در زندگی‌ام دارم».

داستان‌هایی که آغاز شده‌اند اما به پایان نرسیده‌اند، فیلمنامه‌هایی که در میانه راه گم شده‌اند و ناچار به توقف شده‌ام. گاهی این پروژه‌ها به من خیره می‌شوند. به‌ویژه آن‌هایی که ناتمام مانده‌اند. در پوشه‌ای خاک‌گرفته در لپ‌تاپ یا دفترچه‌ای که تنها نیمی از آن پر شده مدفون شدند و صدایشان هنوز در گوشم می‌پیچد. برخی از آن‌ها فقط چند صفحه‌اند، برخی دیگر تا میانه راه پیش رفته‌اند و سپس به دلایلی متوقف شده‌اند، گویی منتظرند چیزی در من تغییر کند.

مدت‌ها تصور می‌کردم باید از این پروژه‌های ناتمام شرمنده باشم. حس عذاب‌وجدان مانند سایه‌ای همراهم بود؛ انگار هر یک از آن‌ها وعده‌ای بودند که به خودم یا به دنیای خیالم دادم. اما اکنون که با دقت بیشتری نگاه می‌کنم، می‌بینم بسیاری از الهام‌ها، ایده‌ها و حتی تصمیم‌های خلاقانه‌ام از دل همین کارهای نیمه‌تمام بیرون آمده‌اند. انگار تمام‌نشدن، خود نوعی زندگی‌ست؛ نوعی در جریان بودن که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت.

اما یک سوال مهم: چرا بعضی از همین نصفه‌‌نیمه رها شده‌ها بیشتر از داستان‌های کامل‌شده در ذهنم پرسه می‌زنند؟

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن ChatGPT-Image-Apr-10-2025-12_27_55-PM-683x1024.png است

نیمه‌کاره یعنی زنده

یک پروژه نیمه‌تمام را می‌توان به خانه‌ای نیمه‌ساز در دشتی خالی تشبیه کرد. دیوارهایش کامل نیست، سقفی ندارد، اما وقتی روبه‌روی آن می‌ایستی، می‌توانی در ذهنت تصویر نهایی‌اش را ببینی، حتی واضح‌تر از یک خانه تمام‌شده. این ناتمامی، فضایی برای خیال‌پردازی‌های بزرگ فراهم می‌کند. این پروژه‌ها همیشه دری باز دارند؛ چون به پایان نرسیده‌اند، هنوز پتانسیل رشد دارند و می‌توانند تو را غافلگیر کنند.

برای مثال، گاهی به سراغ جملات «زمین شکسته» —داستانی ناتمام که هنوز نامی رسمی ندارد— برمی‌گردم و آن‌ها را دوباره می‌خوانم. این داستان در نقطه‌ای متوقف شد، اما در ذهنم همچنان زنده است. صحنه‌هایش را می‌بینم، شخصیت‌هایش با من سخن می‌گویند. شاید دلیلش این باشد که پرونده این داستان هنوز بسته نشده و همچنان امکان پیشرفت دارد. این اثر مانند بذری نیمه‌کاره است که هر بار به آن نگاه می‌کنم، در ذهنم به شکلی تازه جوانه می‌زند. این جوانه‌ها می‌توانند به غافلگیری‌های بزرگی منجر شوند. یا مثلاً آن فیلمنامه‌ای که نیمه‌تمام مانده، هنوز در گوشه‌ی ذهنم دیالوگ‌هایی برایش می‌نویسم، گویی به من می‌گوید: «من هنوز این‌جام، فرصتی دوباره به من بده.»

داستان‌های ناتمام، آیینه‌ای رو به درون

اغلب اوقات، پروژه‌ای که نیمه‌تمام می‌ماند، تنها به دلیل کمبود وقت یا نبود ایده نیست. گاهی دلیلش چیزی عمیق‌تر است؛ چیزی که در درون خودمان حل‌نشده باقی مانده. آن داستان یا فیلمنامه درست در همان نقطه‌ای متوقف شده که من از ادامه دادنش هراس داشته‌ام یا نمی‌دانستم چگونه با آن مواجه شوم.

به عنوان مثال، یکی از فیلمنامه‌هایم دقیقاً در جایی به بن‌بست رسید که شخصیت اصلی باید تصمیمی می‌گرفت؛ تصمیمی که من در زندگی واقعی از روبه‌رو شدن با آن فرار کرده بودم. اکنون که به آن فکر می‌کنم، می‌فهمم این فیلمنامه بیش از آن‌که صرفاً یک داستان باشد، آیینه‌ای بود که بخشی از خودم را به من نشان می‌داد؛ بخشی که نمی‌خواستم ببینم. یا «زمین شکسته» که در میانه راه متوقفش کردم، شاید به این دلیل که هنوز نمی‌دانستم شخصیت‌هایش چگونه باید با ترس‌هایشان کنار بیایند؛ ترس‌هایی که شاید ریشه در وجود خودم داشتند.

دلیل ناتمام ماندن یک پروژه گاهی این است که ما هنوز برای به پایان رساندنش آماده نیستیم. یا باید در زندگی‌مان تغییراتی رخ دهد، یا با تجربه‌های تازه‌ای روبه‌رو شویم تا سرانجام بتوانیم قلم را دوباره به دست بگیریم. این آثار ناتمام مانند آینه‌هایی هستند که نشان می‌دهند کجای زندگی‌مان متوقف شده‌ایم یا در کدام بخش از وجودمان به تغییر نیاز داریم.

دعوت به بازگشت، بدون اجبار

تنها یک نگاه تازه به پروژه‌های نیمه‌تمام کافی‌ست تا همه‌چیز تغییر کند. اکنون دیدگاهم نسبت به این آثار عوض شده است. دیگر حس گناه ندارم و قرار نیست همه آن‌ها را به پایان برسانم. برخی از این پروژه‌ها شاید در همین حالت ناتمام، زیباتر باشند؛ مانند نقاشی‌ای که تنها خطوط اولیه‌اش کشیده شده و تو را دعوت می‌کند تا خودت رنگ‌هایش را در ذهنت تصور کنی. اما برخی دیگر همچنان منتظرند تا صدایشان را بشنوم. مثلاً آن فیلمنامه‌ای که قصد دارم به‌زودی بازنویسی‌اش کنم، یا داستانی که شاید روزی خودش به من بگوید زمان بازگشت فرا رسیده است.

وقتی به این پروژه‌ها بازمی‌گردم، نه از سر اجبار، بلکه با احترام این کار را می‌کنم. احترام به زمانی که برایشان صرف کرده‌ام و به خودم که هنوز در این آثار نفس می‌کشم. نیازی نیست همه آن‌ها را به سرانجام برسانیم، اما می‌توانیم از آن‌ها الهام بگیریم. این آثار حتی می‌توانند بذر اثری کاملاً جدید باشند. شاید روزی یک ایده به داستانی کوتاه تبدیل شود یا آن فیلمنامه ناتمام، شروعی برای یک رمان باشد.

پذیرش ناتمامی به مثابه آزادی

شاید بزرگ‌ترین درسی که از این نیمه‌کاره‌ها آموخته‌ام، پذیرش باشد. ما به‌عنوان نویسنده، داستان‌نویس یا هر آفریننده دیگری، گاهی بیش از حد خودمان را تحت فشار می‌گذاریم تا هر ایده‌ای را به سرانجام برسانیم. اما حقیقت این است که همه ایده‌ها قرار نیست کامل شوند. برخی از آن‌ها فقط می‌خواهند لحظه‌ای در ذهن ما زندگی کنند، جرقه‌ای بزنند و بعد راه را برای ایده‌های دیگر باز کنند. این ناتمامی، نوعی آزادی‌ست؛ آزادی از قید کمال‌گرایی و اجازه دادن به خودمان برای تجربه کردن بدون ترس از شکست.

وقتی این را پذیرفتم، رابطه‌ام با پروژه‌هایم تغییر کرد. دیگر به آن‌ها به چشم بار سنگین نگاه نمی‌کنم، بلکه به‌عنوان بخشی از مسیر خلاقیتم می‌بینمشان. آن‌ها یادآور این هستند که خلق کردن همیشه درباره پایان نیست، بلکه درباره جرأت شروع کردن و ادامه دادن است؛ حتی اگر گاهی در میانه راه توقف کنیم.

سخن پایانی                                       

ناتمام‌ها دشمن ما نیستند. آن‌ها نه‌تنها یادگار تلاش‌هایمان هستند، بلکه دعوتی‌اند برای دوباره نگاه کردن به خودمان و دنیاهایی که خلق کرده‌ایم. می‌توان آن‌ها را با آرامش رها کرد و به سراغ خلق چیزهای تازه رفت، یا با نگاهی نو بهشان بازگشت و دید که هنوز چه حرف‌هایی برای گفتن دارند. در هر دو حالت، این آثار زنده‌اند و همین زنده بودنشان است که گاهی از هر اثر کامل‌شده‌ای الهام‌بخش‌تر می‌شود.

نقش ناخودآگاه در ایده‌ پردازی خلاقانه

1404/01/25

2 نظر در  وقتی نیمه‌ کاره‌ها بیشتر از تمام‌ شده‌ها الهام‌ بخش می‌شوند!

  1. به لطف این نوشته‌ی شما من الان میتونم با دیدی جدید و تازه به تصویرسازی‌های نیمه‌کاره و داستان‌هایی که در حال حاضر انگار منتظر اتفاق‌های بعدی هستن، نگاه کنم💙😍

    مرسیییی بابت این نوشته، آرزو‌‌ جانم

    پاسخ
    • خیلی خوشحالم که برات مفید بوده، ازت ممنونم که همیشه حمایت می‌کنی😍
      برات بهترین‌ اتفاق‌ها رو آرزو می‌کنم قشنگم💖🌹

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *