با بخش کوتاهی از کتاب همراه باشید. درانتها فایل صفحات ابتدایی کتاب برای دانلود در اختیارتون میذارم.
در بخشی از کتاب دو قدم مانده تا جهنم میخوانیم:
این اولین باری بود که خواهرش از خانه قدم به دنیای بیرون گذاشته بود، اولین بار بعد از بیماریاش. درحالی که دست اشکان را گرفته بود با خوشحالی و قدمهایی با فاصله روی برگهای پاییزی میپرید. لباس گرم آستین بلند صورتی پوشیده بود و زخمش را زیر لباس پنهان کرده بود.
شاید سرما فصل مخصوص به او بود. فصلی که بیماریها و دردها را میتوان پشت پلیوری ضخیم پنهان کرد و هیچکس هم بویی نبرد. اما زیاد نمیتوانست این بیرون بماند. اگر شکارچیایی او را میدید و با دستگاهش بیماریاش را تشخیص میداد، بلبشویی به راه میافتاد. آن وقت شورا میفهمیدند که خانوادهی فخاری در مورد مرگ فرزند دومشان دروغ گفتهاند و معلوم نبود چه مجازاتی در انتظار آنها خواهد بود.
در دور دست ماشین شکارچیان را دید و متوقف شد. باید همین جا و در همین لحظه از خانوادهاش خداحافظی میکرد. زانوهایش زمین سرد و نمدار را لمس کردند تا خودش را هم تراز سارا کند. آن لبخند مهربان و دوست داشتنیاش را رو کرد و با اشاره گفت: «دیگه وقتشه خداحافظی کنیم. زودی برمیگردم، باشه؟» قول میدی؟
به نشانه مثبت سرش را تکان داد و چشمکی زد. «قول میدم زیاد طول نمیکشه. اصلا شاید همین فردا برگشتم!» مادرشان جلو آمد و نگاه خیسش را به پسرش انداخت. اشکان بلند شد و دست مادرش را گرفت و گفت: «مامان نگران نباش. جوری رفتار میکنی که انگار قراره برم جنگ!» فرقی با جنگ نداره. میدونم هر چقدر هم اصرار کنم نری، گوشت بدهکار نیست، پس فقط میگم مراقب خودت باش.
گونهی مادرش را بوسید و سپس سارا را به آغوش کشید. سارا دستانش را دور گردن اشکان قفل کرده بود و سعی داشت این لحظه را در ذهنش حک کند. اشکان از فرصت استفاده کرد و به مادرش گفت: «مامان مثل قبل باهاش رفتار کن و تنهاش نگذار.» مادرش در سکوت حرف پسرش را پذیرفت. حلقهی عاشقانهی آغوش خواهرش را شکست و از آنها فاصله گرفت. هر چند دلش نمیخواست بیرون آن دیوار را ببیند و به این ماموریت برود اما فقط این کار را به خاطر سارا انجام میدهد تا مطمئن شود به سرنوشت آن وحشیها مبتلا نمیشود.
دانلود فایل صفحات اولیه کتاب:
خرید نسخه الکترونیکی کتاب از کتابراه:
https://www.ketabrah.ir/کتاب-دو-قدم-مانده-تا-جهنم/book/49281
اگر کتاب رو خوندید خوشحال میشم نظراتتون رو بشنوم.
داستان فوقالعاده ای
شخصیت ها و صحنه ها خیلی خوب آنالیز شدن به راحتی میشه تجسم کرد
ممنونم از نظرت و خوشحالم که دوستش داشتی 🙂
کتاب متفاوتی بود. داستان به سبکی نوشته شده بود که در هر لحظه امکان وقوع هر اتفاقی وجود داشت و این توانمندی نویسنده کتاب در خلق صحنه های متفاوت بود که باعث هیجان انگیز شدن داستان شده بود. همچنین همزمانی داستان کتاب با جریان پاندمی کرونا بسیار جالب و قابل توجه بود.
خیلی ممنونم از نظر خوبت آرمینه جان. ممنونم از محبتت و خیلی خوشحالم که دوستش داشتی <3
کتاب واقعا عالی بود،یکی از رمان هایی که داستان عالی و گیرایی داشت و با تعریف صحنه ها و شخصیت های آن به خوبی میشد آن را تجسم کرد
خیلی ممنونم از نظرت مریم جان. خوشحالم که دوست داشتی <3